۱۶ آذر؛ روز همبستگی در مقابل استکبار
۶۲ سال از روز "مقاومت تاریخی" می گذرد، ۱۶ آذر ۳۲ روزی است که جنبش دانشجویی نتیجه خون دادن در راه استقلال خواهی و مخالفت با استکبار را گرفت؛ خونی که با جانفشانی دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، استبداد آمریکایی را رسوا کرد.
{$sepehr_old_video_105095}
به گزارش
خبرگزاری صداوسیما، سه ماهه سوم سال 1332 آبستن حوادث و رویدادهای تاثیرگذار در محور مقاومت و مقابله با استکبار در ایران به شمار می رود. 16 مهر 1332 درحالی که بیشتر از 50 روز از کودتای آمریکایی ارتشبد زاهدی نگذشته بود، اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداری از تظاهرکنندگان اعتصاب کردند.
تظاهرات به قدری سنگین بود که کودتاچیان وارد معرکه شدند و طاق بازار را بر سر بازاریان خراب و دکانهای آنان را به وسیله مزدوران خود غارت کردند.
در 16 آبان سال 32 نیز کابینه زاهدی و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند.
در تاریخ 24 آبان همان سال اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران میآید...
* 16 آذر و آنچه که شهید چمران درباره آن گفت
بعد از کودتاى 28 مرداد 1332، رژیم پهلوى که توانسته بود با کمک آمریکایىها بر اریکه قدرت باز گردد، درصدد برآمد تا پایههاى حکومت خود را تثبیت کند اما غافل از اینکه مقاومت مردم به طور کامل از بین نرفته و ایران در اولین فرصت خشم و انزجار خویش را نسبت به حکومت کودتا نشان خواهد داد.
نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا در پائیز سال 1332 راهی ایران میشود. وی در حقیقت برای مشاهده نتیجه سرمایهگذارى 21 میلیون دلارى سازمان جاسوسى آمریکا (سیا) در کودتا و سرنگونى دولت مصدق به ایران سفر کرده بود. (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتاى 28 مرداد)
"صفاری" شهردار وقت تهران دو هزار متر سند مالکیت به نام وی کرد و هدایای دیگر اعم از جواهرات و عتیقهجات به معاون رییس جمهور آمریکا اهدا شد، اما دانشجویان خواب خوش را از شاه و نیکسون گرفتند.
بر اساس گزارش های موجود، دانشجویان مبارز دانشگاه تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمى مىنمود.
دو روز قبل از آن واقعه تلخ یعنی در تاریخ 14 آذر 1332 ، زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که "دنیس رایت" ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید.
از همان روز 14 آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عدهای دست گیر شدند. این وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت.
رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهای نظامى خود را در دانشگاه مستقر کرد؛ روز 15 آذر یکى از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنى به یکى از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیسکون صداها خفه گردد و جنبندهای نجنبد...
صبح شانزده آذر32، دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شدند والبته وقوع حادثهای را پیش بینی می کردند.
دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانه جویان ندهند.
از این رو دانشجویان با کمال خون سردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند.
ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدههای پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم هجوم آوردند و عده زیادى را دستگیر کردند.
بین دست گیر شدندگان چند استاد نیز دیده میشد که به جاى دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخیمتری مىرفت، لذا براى حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند.
دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده، محوطه دانشگاه را ترک میکردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند.
بهانه حمله آنان به دانشکده ظاهرا این بود که در این گیر و دار دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض میکنند.
ارتشیها برای دستگیری آنان وارد کلاس درسی در دانشکده فنی میشوند تا دانشجویان معترض را دست گیر کنند؛ وقتی استاد کلاس، آقای مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض میکند او را با مسلسل به جای خود می نشانند و حتى با شکنجه مستخدم دانشکده سعی میکنند که آن دو دانشجو را بیابند.
رئیس وقت دانشگاه تهران برای اینکه جلوی ناآرامىها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد.
حضور نظامیان در صحن دانشکده فنى باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عدهای از سربازان، دانشکده فنی را محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد.
آنگاه دستهای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاى جنوبى و غربى دانشکده خارج شوند.
در این میان بغض یکى از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دگر نتوانست این همه فشار درونى را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعاری کوتاه بیرون ریخت: "دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه!"
هنوز صداى او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند به کلى غافل گیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینى عده زیادی از دانشجویان روی پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد.
مهندس شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته به سختی مجروح شده بود بر زمین مىخزید و ناله میکرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت.
احمد قندچی که یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود با رگبار مسلسل نظامیان شاه ملعون، ابتدا مجروح و بعد از 24 ساعت، مظلومانه به شهادت می رسد.
در جریان درگیرى 16 آذر عده زیادى از دانشجویان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمایشگاه پناه بردند.
شهید دکتر مصطفی چمران که خود در آن زمان شاهد این واقعه بوده است بعدها در انجمن اسلامی دانشجویان امریکا روایت مستندى از واقعه را مکتوب و ارائه کرد که همواره مورد استناد دیگر نویسندگان سیاسی دهه 40 و 50 و بعد از آن بوده است.
ایشان در رابطه با حادثه 16 آذر می گوید:" وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می بینم. صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را می لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک می شنوم . دانشکده فنی خون آلود را در آن روز و روزهای بعد به رأی العین می بینم..."
آری! در آن روز خونین سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.
خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد.
در روز 17 آذر تمام دانشگاههای تهران و اغلب شهرستانها در اعتصاب کامل به سر بردند؛ حتی بسیاری از دبیرستانها هم با تعطیل کردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهیان در تظاهرات علیه فجایع 16 آذر و سفر نیکسون به تهران شرکت کردند.
برای کم رنگ کردن واقعه 16 آذر، جنایت کاران شروع به سفسطه کردند؛ در مقابل خبرنگاران گفتند که: "دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجبارا تیرهایی به هوا شلیک نمودند و تصادفا سه نفر کشته شدند."
در همان روزها یکی از مطبوعات نوشت: "اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس دانشجویان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!"
درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود دکتراى افتخاری حقوق دریافت کرد.
صبح ورود نیکسون یکى از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان "سه قطره خون" نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت.
در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که "هرگاه دوستی از سفر میآید یا کسی از زیارت بازمی گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد مىشود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی مىکنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که "آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند!!!"
انتشار خبر واقعه 16آذر و شهید شدن سه دانشجو و مجروح شدن 27 تن از دانشجویان موجب شد تا بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریکا، با دانشگاه تهران ابراز همدردی کنند.
در مراسم برگزاری سومین روز شهدا، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستان ها بر سر مزار این شهیدان در امام زاده عبدالله در شهر ری شرکت کردند و دانشجویان هم به نشانه اعتراض به جنایتهای دولت کودتا، مدت 15 روز از شرکت در کلاسهای درس خود داری نمودند.؛
چند روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون وقتی به آمریکا بر می گردد به رئیس جمهور آمریکا گزارش می دهد ابرهایی که ایران را تهدید می کرد به کلی متلاشی و پراکنده نشده است ولی مملکت ایران نسبتاً امن و امان است.
اما او نمی دانست که حادثه 16 آذر 1332 به عنوان روز " مقاومت تاریخی " در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد و سال ها بعد، این ابرها شروع به باریدن می گیرد؛ او و اهالی و کاخ سفید نمی دانستند و نمی دانند که 16 آذر به جنبش دانشجویی هویت می دهد و دانشگاه و دانشجوی ایران اسلامی برای مقابله با زورگویی و استکبار، تا همیشه بی قراری می کند.